لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
زنی جوان در دادگاه خانواده حضور یافت که چهرهاش مسنتر از سن حقیقیاش به نظر میآمد. رییس شعبه از این زن جوان خواست تا دلیل ارائه دادخواست طلاق را توضیح دهد.
زنی جوان در دادگاه خانواده حضور یافت که چهرهاش مسنتر از سن حقیقیاش به نظر میآمد. رییس شعبه از این زن جوان خواست تا دلیل ارائه دادخواست طلاق را توضیح دهد.
او گفت: شاید از معدود کسانی باشم که با نارضایتی کامل دادخواست طلاق را به دادگاه ارائه کردهام زیرا به همسرم علاقهمند هستم اما به دلیل ترس از حرف دیگران راضی به این امر شدم.
وی ادامه داد: از اوایل ازدواج به شدت به همسرم علاقهمند بودم و حتی تا امروز ذرهای از علاقهام به او کم نشده است اما همسرم از علاقه شدید من نسبت به خودش با خبر شده و از آن سوء استفاده میکند. این بزرگترین نقطه ضعف من در زندگی است که همسرم هر کاری میخواهد انجام میدهد و من سکوت کنم.
زن جوان اضافه کرد: از همان اوایل ازدواج بیش از حد به همسرم محبت میکردم. هر روز صبح که میخواست به محل کارش برود کفشهایش را مقابل پاهایش جفت میکردم. حتی روزهایی که با یکدیگر دعوا میکردیم، باز هم از انجام این کار امتناع نمیکردم.
وی مدعی شد: بعد از گذشت دو سال از زندگیمان متوجه شدیم که نمیتوانیم فرزندی داشته باشیم. با اینکه من واقعا علاقهمند بودم حس مادری را تجربه کنم اما به دلیل علاقهای که به همسرم داشتم، زندگی با او را به داشتن فرزند ترجیح دادم.
این زن که 26 سال سن داشت، افزود: با همه مشکلات کنار آمدم و نگذاشتم این مشکلات کمرم را خم کند اما همسرم تمام محبتهای من را در 6 سال زندگی مشترک نادیده گرفت. گاهی اوقات به این نتیجه میرسم که محبتهای بیش از حد من باعث به وجود آمدن مشکلات در زندگیمان شد.
مرد جوان نیز در حالی که به آرامی مقابل قاضی دادگاه نشسته بود، گفت: همسرم فردی مهربان است اما مهربانی بیش از حد او گاهی اوقات مرا به مرز جنون میرساند. او فکر میکند که من کودک هستم و او وظیفه دارد از من نگهداری کند.
وی که 29 سال سن داشت، ادامه داد: من هم به همسرم علاقهمند بودم اما نمیتوانستم همانند او ابراز علاقه کنم. او با این تفکر اشتباه زندگیمان را خراب کرد. از کارها و رفتارش خسته شدم. به همین دلیل از او خواستم که دادخواست طلاق بدهد تا در میان اقوام و دوستان آبرویش حفظ شود و همه فکر کنند او من را نمیخواهد، نه من او را.
مرد جوان با بیان اینکه میخواهم هرچه زودتر از این زندگی رهایی پیدا کنم، افزود: همسرم چند سال با اینکه میدانست مشکل بچهدار نشدنمان از من است، در کنارم به زندگی ادامه داد اما وقتی محبتهای بیش از حد او را میدیدم، بیشتر از او فاصله میگرفتم. گاهی اوقات دچار عذب وجدان میشدم. میخواهم از او جدا شوم تا راحتتر به زندگی ادامه دهم.
قاضی دادگاه بعد از شنیدن ادعاهای این زوج، ابتدا از آنان خواست با رفتن نزد مشاور از جدایی صرف نظر کنند اما مرد مصمم به طلاق بود و به این ترتیب رییس شعبه رای به طلاق داد.
منبع: ایسنا
او گفت: شاید از معدود کسانی باشم که با نارضایتی کامل دادخواست طلاق را به دادگاه ارائه کردهام زیرا به همسرم علاقهمند هستم اما به دلیل ترس از حرف دیگران راضی به این امر شدم.
وی ادامه داد: از اوایل ازدواج به شدت به همسرم علاقهمند بودم و حتی تا امروز ذرهای از علاقهام به او کم نشده است اما همسرم از علاقه شدید من نسبت به خودش با خبر شده و از آن سوء استفاده میکند. این بزرگترین نقطه ضعف من در زندگی است که همسرم هر کاری میخواهد انجام میدهد و من سکوت کنم.
زن جوان اضافه کرد: از همان اوایل ازدواج بیش از حد به همسرم محبت میکردم. هر روز صبح که میخواست به محل کارش برود کفشهایش را مقابل پاهایش جفت میکردم. حتی روزهایی که با یکدیگر دعوا میکردیم، باز هم از انجام این کار امتناع نمیکردم.
وی مدعی شد: بعد از گذشت دو سال از زندگیمان متوجه شدیم که نمیتوانیم فرزندی داشته باشیم. با اینکه من واقعا علاقهمند بودم حس مادری را تجربه کنم اما به دلیل علاقهای که به همسرم داشتم، زندگی با او را به داشتن فرزند ترجیح دادم.
این زن که 26 سال سن داشت، افزود: با همه مشکلات کنار آمدم و نگذاشتم این مشکلات کمرم را خم کند اما همسرم تمام محبتهای من را در 6 سال زندگی مشترک نادیده گرفت. گاهی اوقات به این نتیجه میرسم که محبتهای بیش از حد من باعث به وجود آمدن مشکلات در زندگیمان شد.
مرد جوان نیز در حالی که به آرامی مقابل قاضی دادگاه نشسته بود، گفت: همسرم فردی مهربان است اما مهربانی بیش از حد او گاهی اوقات مرا به مرز جنون میرساند. او فکر میکند که من کودک هستم و او وظیفه دارد از من نگهداری کند.
وی که 29 سال سن داشت، ادامه داد: من هم به همسرم علاقهمند بودم اما نمیتوانستم همانند او ابراز علاقه کنم. او با این تفکر اشتباه زندگیمان را خراب کرد. از کارها و رفتارش خسته شدم. به همین دلیل از او خواستم که دادخواست طلاق بدهد تا در میان اقوام و دوستان آبرویش حفظ شود و همه فکر کنند او من را نمیخواهد، نه من او را.
مرد جوان با بیان اینکه میخواهم هرچه زودتر از این زندگی رهایی پیدا کنم، افزود: همسرم چند سال با اینکه میدانست مشکل بچهدار نشدنمان از من است، در کنارم به زندگی ادامه داد اما وقتی محبتهای بیش از حد او را میدیدم، بیشتر از او فاصله میگرفتم. گاهی اوقات دچار عذب وجدان میشدم. میخواهم از او جدا شوم تا راحتتر به زندگی ادامه دهم.
قاضی دادگاه بعد از شنیدن ادعاهای این زوج، ابتدا از آنان خواست با رفتن نزد مشاور از جدایی صرف نظر کنند اما مرد مصمم به طلاق بود و به این ترتیب رییس شعبه رای به طلاق داد.
منبع: ایسنا
تاریخ : شنبه 90/8/28 | 8:9 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروزجزین | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید